فرشاد شیرزادی- اگر قصد دارید به لحاظ روانشناختی تمرین قرار گرفتن در موقعیتهای خاص را به همراه همسرتان داشته باشید، و اتفاقاتی که محتمل است برای او رقم بخورد را از سرش به سلامت بگذرانید، رمان «یودیت هرمان» نویسنده نسل نو آلمان را بخوانید.
اگر اقتضای شغلتان ایجاب میکند که به شکل پاره وقت در خانه به سر ببرید، اگر ناخدای کشتی هستید، اگر شغلتان خلبانی است و به سفرهای طولانی میروید یا پزشک روستایی دورافتادهاید یا در حومه شهر زندگی میکنید، وقتی در خانه نیستید، و میخواهید مراقب باشید که کسی در محلهتان برای همسرتان مزاحمتی ایجاد نکند؛ رمان «اول عاشقی» به اصطلاح راست روحیات شماست.
این پیشامدی است که برای همسر «جیسون» یعنی «استلا» در رمان «اول عاشقی» نوشته «یودیت هرمان» نویسنده معاصر آلمانی رخ می دهد.
عنوان رمان «اول عاشقی» دو پهلوست: اول عاشقی برای مزاحم خانم استلا –همسر جیسون- یا اول عاشقی برای جیسون و استلا که نخستین بار در هواپیما با هم آشنا میشوند. در «اول عاشقی» مزاحمتی برای استلا ایجاد میشود اما پایان روشنی دارد و خواننده میتواند از آخر و عاقبت یک مزاحم دیوانه نتیجهای معقول و منطقی بگیرد.
رمان «اول عاشقی» تا حدودی به شیوه کار نویسندگان مدرن امریکایی نوشته شده است. همان هراس، وحشت از روبهرو شدن با صحنهای دهشتبار و غیر مترقبه تا پایان رمان همراه با خواننده است اما مانند برخی داستانهای امریکایی، تعیین پایان روایت به خواننده محول نمیشود.
داستان از جایی شروع میشود که استلا با جیسون که در کار ساخت و ساز خانه است و کاشیکاری هم میکند، با دستانی کثیف، دستان استلا را در هواپیما میگیرد. استلا از پرواز میترسد و در پایان سفرشان شماره تلفنش را به جیسون میدهد تا بعداً همدیگر را ببینند. در بخش دوم رمان، داستان بلافاصله به بعد از ازدواج جیسون و استلا میرسد. با گذشت پنج سال، «آوا»، فرزند آنها به کودکستان میرود، اما جیسون بیشتر اوقات مشغول کار است و نمیتواند مرتب به همسر و فرزندش سر بزند.
جوانی به نام «میستر پفیستر» مزاحم استلا میشود. مدام دستش را روی زنگ میگذارد و میخواهد با استلا صحبت کند. میستر پفیستر مردی است خوش قیافه و البته با چهرهای خسته. استلا بر خلاف نظر جیسون یکبار تا نزدیکیهای خانه او میرود، خانهای که سوت و کور است و انگار کسی در آنجا زندگی نمیکند. دوچرخه ساز همسایه پفیستر به استلا میگوید با پفیستر حرف بزن و به او بگو که مزاحمت نشود. این حرف دوچرخه ساز خلاف رأی جیسون و کلارا –دوست قدیمی و حالا دور افتاده استلا- است.
وقتی استلا به خانه پفیستر میرود، دوچرخه ساز پیش از اینکه او اقدامی برای رفع مزاحمت آن جوان بکند، به استلا میگوید پفیستر روان نامتلاطمی دارد. دارو میخورد و تنهاست. روزی میتوانسته آدمی درست و حسابی و تحصیل کرده باشد. کلارا در نامهها و تماسهای تلفنی به استلا هشدار میدهد که کوچکترین واکنشی نسبت به پفیستر نشان ندهد اما در عین حال در نامه خود به کنایه مینویسد: «هنوز کلاغها دور و بر آن برج میچرخند؟»
این هشدار کلارا مخالف «مقررات داخلی» اتاق مشترک استلا و کلارا- در زمان تحصیلشان در شهر- است. «مقررات داخلی» که نشان می دهد هر کس که در زد می تواند وارد خانه شود و حال خودتان میتوانید نحوه ارتباط آنها را در دوران دختر بودنشان دریابید...
بهتر است برای اینکه کسی مزاحمتی برای زندگی شخصیتان ایجاد نکند رمان 171 صفحهای «یودیت هرمان» نویسنده زن آلمانی را بخوانید. این داستان پایانی غیر منتظره ندارد. رمان مضمونی روشن و قوی دارد و حتی یک خانم خانهدار هم می تواند از خواندنش لذت ببرد و سرگرم شود. کتاب «اول عاشقی» با ترجمهای از محمود حسینی زاد به فارسی برگردانده شده و مترجم سعی کرده لحن نویسنده را در انتقال اضطراب درونی استلا به خواننده منتقل کند.
چاپ ششم «اول عاشقی» امسال (1402) از سویینشر افق منتشر خواهد شد.
نظر شما